‫سکانس تاریخی فیلم اعتراض

ژوئیه 10, 2011

‫فیلم «اعتراض» ساختهء بیادماندنی «مسعود کیمیائی» که در سال ۱۳۷۸ و در اوج اعتراضات دانشجوئی ساخته شد.

‫فیلم، روایت خشونت اشرار اجیر شده از سوی حاکمیت (موسوم به گروه فشار) است و مظلومیت نسل دانشجو در برابر چماق استبداد.

‫در سکانس تاریخی رستوران، شاهد یک دیالوگ کم نظیر بین جوانان دانشجو هستیم که گروه ها و شخصیت های دوم خردادی را به نقد می کشند و اسیر جوّ هیجانی روز نمی شوند.

‫در اینجا یکی از دختران (با بازی شیلا خداداد) خطاب به جمع می گوید: «دیروز خشایار می گفت مجتبی (با بازی رامین پرچمی) هنوز فک می کنه نخست وزیر، موسویه!»

‫به امید آزادی همهء اسیران سبز.

برای شيوا نظرآهاری

آگوست 31, 2010

از ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ تا ۲۲ خرداد ۱۳۸۸

دسامبر 27, 2009

آیت الله العظمی حسینعلی منتظری

دسامبر 20, 2009

تا خامنه ای هست، يزيد را نتوان كرد ملامت

نوامبر 15, 2009

بسيجيان بدكردارِ «آيت الله خامنه ای»، ايشان را علی ابن ابيطالب (ع) و گاهی هم حسين ابن علی (ع) زمانه خطاب می كنند و همين جنبهء قدّوسيّت ايشان را مجوّزى برای قتل و غارت و شكنجه و عصيان عليه خلق الله ايرانی برمی شمرند.
اما بيائيد چند فراز از فضائل اخلاقی «يزيد ابن معاويه» را با حضرت آيت الله خامنه ای به قياس بنشينيم، قياس با «حسين ابن علي» پيشكشِ بيت ولايت (!) :

 

اوّل) سپاه يزيد هرگز بر زين العابدين (ع) كه در بستر بيماری بود، سخت نگرفت و او را مورد آزار قرار نداد كه معتقد بود نامهربانی با بيمار، دور از فتوّت و جوانمردی ست.
و حال آنكه : سپاهيان حضرت خامنه ای، بيماران و زخميان بدحال را از مريضخانه مى دزدند و به ناكجاآبادشان می برند. يا «سعيد حجاريان» عليل را به چارميخ می كشند.
دوم)آنكه سپاه يزيد پيكر شهدای كربلا را به خانوادهء ايشان تسليم كرد و آنها را با عزّت و اكرام همراهی نمود.
و حال آنكه : سپاهيان حضرت خامنه اى هرگز پيكر قربانيانش را به خانواده هاى داغدار مسترد نمى كنند و حتى اجازهء وداع مادران را با جگرگوشه شان نمى دهند. تنها نشانى گورى بتن اندود را به صاحبان عزا مى دهند.
سوم) سپاه يزيد، پيكر شهدا را بى هيچ چشمداشت بى شرمانه به بازماندگان تسليم كردند.
و حال آنكه : سپاهيان حضرت خامنه اى در قبال مبلغى خراج ، امضاء عضويت متوفى در بسيج ، نداشتن هيچگونه شكايت و … اجازهء رؤيت جنازهء عزيز سفركرده را براى لحظاتى به خانواده اش مى دهند. حتى بارها ديده شده كه اعضاء بدن مرحوم را به دلائل مجهول دزديده اند.

چهارم) يزيد باشكوهترين مجلس عزادارى را براى شهداى كربلا، در فاخرترين مسجد شامات مهيّا ساخت و حتى خود نيز در آن شركت جست.
و حال آنكه : حضرت آيت الله خامنه اى، اجازهء هيچ نوع سوگوارى را به بازماندگان قربانيان نمى دهند. حتّى اوباش مقام معظم رهبرى، خانواده را تهديد مى كنند كه در صورت بگوش رسيدن صداى شيون از خانه تان، با فرزند ديگرتان نيز همان مى كنيم كه با اوّلى.
پنجم) در مراسم ترحيم شهداى كربلا كه در مسجد جامع كوفه برپا بود، «ابن زياد» وارد مجلس شد. اداى احترام كرد و نشست. زينب كبرى (س) به پيش آمد و او را به باد انتقاد گرفت. تا آنجا كه مجلس ختم، به مجلس مناظرهء آن دو بدل گشت. زينب آنچنان جانانه سخن گفت كه پيام قيام كربلا، هنوز بعد از قرن ها همچنان زنده است.
و حال آنكه : كسى به خاطر نمى آورد آخرين بارى را كه حضرت آيت الله خامنه اى با كسى نه به مناظره كه به مصاحبه نشست. يا هرگز اجازهء سخن گفتن به كسى داد. يا روزنامه و جريده و وبلاگ و وبسايتى را در پهنهء اينترنت برتافت.
ششم) يزيديان، با زنان و كودكان به رحم و شفقت رفتار كردند و ايشان را در كمال ادب و احترام به شام بردند.
و حال آنكه : بسيجيان حضرت آيت الله خامنه اى جز به زبان خشونت و تجاوز به عنف با دختران و زنان ايرانى سخن نگفتند.

 

بى ترديد يزيد، منفور تاريخ است. و در هر جرعهء آب كه مى نوشى، يك «لعنت بر يزيد» واجب (!) اما چگونه مى توان يزيد را مذمّت نمود تا گاهى كه سيّد على خامنه اى مى گيرد و مى زند و مى كشد و به تاراج مى برد. از دست سيه كارى هاى مقام عظماى ولايتش، بايد بر تربت يزيد، زيارتگاهى مجلل ساخت و بر آن دخيل بست كه :

«تا خامنه ای هست، يزيد را نتوان كرد ملامت».

 

 

ميرزا جهانگيرخان صور اسرافيل
یکشنبه ۲۴ آبانماه ۱۳۸۸ خورشيدى – تهران

بمناسبت ۲۴ شهریور ماه، سالروز تيرباران صادق قطب زاده

سپتامبر 15, 2009

ماجرای اسرارآميز يك رجل سياسی

اين روزها ديگر كمتر كسی نام «صادق قطب زاده» را بياد می آورد. اما او بدون شك يكی از تأثيرگذارترين رجال سياسی متأخّـر بوده است. درست ۲۷ سال از اعدام او می گذرد. اما گرد و غبار زمان، همچنان نتوانسته ماجرای سراسر رمز و راز او را محو كند. تا آنجا كه فردی از نسل بعد از انقلاب (همچون من) را به واكنش وا داشته. قصد آن دارم كه در آينده مطلبی بسيط در مورد داستان شگفت انگيز قطب زاده، ارائه كنم.

می گويند متولد زمستان ۱۳۱۵ بوده است. در دارالفنون تحصيلات مقدماتی را به آخر رسانده. خيلی زود به اپوزيسيون حكومت پهلوی بدل گشته. به سلك مصدّقــيون در آمده و بارها صابون زندان به تنش خورده. ناچار در اواخر دههء سی به امريكا مهاجرت می كند و رهبری انجمن اسلامی دانشجويان را بر عهده می گيرد.

در جشنی كه حكومت پهلوی در واشنگتن ترتيب داده، قطب زاده بر گوش سفير ايران «اردشير زاهدی» سيلی می زند و از امريكا ديپورت می شود. مدت ها سرگردان دنيا بود تا بالاخره در كانادا رحل اقامت می گزيند. حالا ديگر او يك انقلابی واقعی شده بود.

ساواك برايش تروريست اجير می كند تا او را در پاريس بكشد (درست مانند اقدامی كه حكومت بعدی در مورد شاپور بختيار كرد) اما او جان بدر می برد. بعدها محمّد رضا شاه پهلوی در آخرين مصاحبهء زندگيش که درست چند روز پيش از مرگش با ديويد فراست خبرنگار شبکه ا.بی.سی.نيوز انجام داد، چنين گفت: «من باور نمی کنم همهء اين کارها را خمينی به تنهايی انجام داده باشد. او حتی نمى داند پروتئين چيست! او مشاورينی دارد. به عنوان مثال همهء ما دو نفر از آنها را به خوبی مى شناسيم: ابراهيم يزدی و صادق قطب زاده. قطب زاده دانشجوی بی استعدادی بود که از دانشگاه اخراج شد. گروهی او را عامل سـيــا و گروهی ديگر او را عامل کا.گ.ب می دانند.»

بعد از اتفاقات خرداد ۱۳۴۲ به كمك آيت الله خمينی می شتابد. سپس به لبنان می آيد و در زمرهء هواداران امام موسی صدر به فعاليت می پردازد.

نكتهء جالب آنكه: در همان زمان قطب زاده با سرويس امنيتی دولت معمّر قذافي در ليبي همكار می كند. اين همان سرويس اطلاعاتی ست كه درست پيش از پيروزی انقلاب اسلامی، امام موسی صدر (استاد معنوی قطب زاده) را می ربايد و تا همين امروز هم خبری از او در دست نيست. بعد از پيروزی انقلاب، قطب زاده برای آزادی امام موسی صدر تلاش فراوان می كند اما بخش عمدهء آن تلاش ها هرگز بر ما فاش نشد.

آقای سيد روح الله ساكن نجف است. قطب زاده مدام با چمدان های مملوّ از دلار به ديدن آيت الله می رود. كسی نمی داند قطب زاده اين پول ها را از كجا می آورد. هزينه های مبارزه از اين راه تأمين می شود. «سيد مصطفی خمينی» به اين پول ها اعتراض می كند. حتی در يكی از ديدارها، با قطب زاده درگيری فيزيكی پيدا می كند. اما آيت الله خمينی، جانب قطب زاده را می گيرد، حتی بر سر دو پسر خود فرياد می زند كه : « صادق، بيش از شما فرزند من است.» اين مسأله سبب ساز كينهء عميق فرزندان آيت الله خمينی نسبت به قطب زاده می گردد.

در خلال اجلاس گوادالوپ كه  در دریای کارائیب برگزار می شود، رهبران كشورهای غربی به دور هم گرد می آيند و تصميم می گيرند كه دست از حمايت رژيم پهلوی بردارند اما در عوض حكومت برآمده از انقلاب را برسميت بشناسند. صادق قطب زاده به نمايندگی از كمپين آقای خمينی در اين اجلاس شركت می كند و با نبوغ خود، از دولت های غربی امتيازات زيادی به نفع انقلابيون می گيرد.

در دورهء اقامت در پاريس هم، آيت الله بدون مشورت با قطب زاده و ابراهيم يزدی حتی آب هم نمی خورد. در پرواز انقلاب به تاريخ ۱۲ بهمن ماه ۱۳۵۷ ، قطب زاده تنها كسی ست كه اجازه می يابد در طول سفر پر التهاب، در كنار آيت الله خمينی بنشيند. حتی زمانی كه خبرنگاری از احساس آيت الله می پرسد كه بعد از پانزده سال قدم بر خاك ميهن می نهد، آيت الله خمينی جواب غير مسؤلانهء «هيچی» را می دهد كه قطب زاده در مقام مترجم، با دستپاچگی سعی در رفع و رجوع اين جواب نابخردانه می كند. اما اين موضوع از چشمان تيزبين رسانه ها مخفی نمی ماند.

آيت الله خمينی همواره معتقد بود كه مهمترين ركن هر حكومت، راديو و تلويريون آنست. به همين دليل قطب زاده كه بيشترين وثوق را به او دارد، بر مسند رياست ادارهء راديو تلويزيون انقلاب می گمارد. نظرات ضدّ و نقيضی در مورد عملكرد او در اين سمت وجود دارد. اما گروه های تندرو و متعصب مذهبی، برنامه های تلويزيون قطب زاده را مخرب تر از برنامه های تلويزيون طاغوت می دانند. لذا چندين بار شكايت نزد امام شان می برند.

به نظر می رسد كه قطب زاده رابطهء چندان خوبی با مهندس مهدی بازرگان و دولت موقت او نداشت. عباس اميرانتظام بارها از تبليغات خصمانهء تلويزيون تحت امر قطب زاده عليه دولت موقت، گله می كند.

در روز 13 آبان ماه 1358 دانشجويان موسوم به پيرو خط امام، سفارت امريکا را به اشغال خود در می آورند. بحران جهانی بالا می گيرد. ايران کانون توجه دنيا مى گردد. در آن زمان ابوالحسن بنی صدر، سرپرستی وزارت امور خارجه را بر عهده دارد. بنی صدر در اين باره چنين ميگويد : «من قطب زاده را در فرودگاه ديدم. به او گفتم: بالاخره کار خودت را کردی؟ جواب داد: من کاری نکردم. به او گفتم اين گندی ست که خودت زدی، خودت هم جمعش کن. و به اين ترتيب پست وزارت امور خارجه را به او محول کردم.» پرسش در اينجاست که: چرا دکتر بنی صدر، قطب زاده را عامل اين اتفاقات می داند؟ ترديدی نيست که قطب زاده برای آزادی گروگان ها و استرداد شاه، تلاش زيادی انجام داد.

در آن روز ها قطب زاده، سرشناس ترين فرد ايرانی به شمار می آيد. روزی نيست که در رسانه های بين المللی ظاهر نشود و در مورد بحران پيش آمده به مصاحبه نپردازد. مقامات امريکايی هم حساب خاصی روی قطب زاده باز کرده اند. چون مى دانند که او علاوه بر وزير امور خارجه، پسر معنوی امام نيز هست. قطب زاده با هماهنگی آيت اللّه خمينی، ملاقات های محرمانهء زيادی با مقامات امريکايی دارد. بعد ها مقامات جمهوری اسلامی، همين گفتگوها را سند خيانت قطب زاده معرفی کردند.

در همين روزها يعنی در آذر ماه سال 1358، موسم اولين دورهء انتخابات رياست جمهوری اسلامی ايران فرا رسيده. دو رقيب قديمی يعنی قطب زاده و بنی صدر باز در مقابل هم صف آرايی می کنند. قطب زاده برای کمپين انتخاباتی، خرج فراون می کند. اما بنی صدر به لطف سخنرانی های پر شوری که در دانشگاه صنعتی ايراد کرده، وضعيت بهتری دارد. در اين ايام هنوز مردم ايدئولوژی را بر پول ترجيح مى دهند. لذا قطب زاده شکست سختی از رقيب مى خورد.

بعد از شکست در انتخابات، آرام آرام خورشيد اقبال قطب زاده رو به افول می گذارد. روز های سخت او فرا می رسد. وقتی که می بيند در نظام جمهوری اسلامی، تازه واردينی که کوچک ترين نقشی در پيروزی انقلاب نداشته اند، قدرت را قبضه کرده اند، خونش به جوش می آيد. سر ناسازگاری با مسئولين می گذارد. در رأس همهء آنها به حزب جمهوری اسلامی که آيت اللّه بهشتی يکّه تاز آن است، حمله می کند.

حزب جمهوری اسلامی در حال به دست گرفتن کامل قدرت و پاکسازی حکومت است. بسياری پاکسازی های اول انقلاب را به بهشتی نسبت می دهند. هر آن کس که با اين حزب يا اصل ولايت فقيه مخالف است، به تير غيب گرفتار می آيد. از آيت اللّه طالقانی تا مطهری ، قرنی ، مفتّح ، … همه به دست اين فرقه حذف می شوند.

گفتگو های تلفنی قطب زاده شنود می شوند. قطب زاده توسط قدوسی (دادستان کلّ انقلاب) دستگير می شود. انقلاب از مسير خود خارج شده. همهء کسانی که روزی دل خوشی از قطب زاده نداشتند (مثل بازرگان ، بنی صدر ، دکتر سامی و …) به حمايت از او بر می خيزند. چون به خوبی واقفند که انقلاب به کجا می رود. به خاطر تلاش اين افراد و مقالات فراوان که در روزنامه ها چاپ مى کنند، حکومت ناگزير به آزادی قطب زاده می شود. اما اين تازه آغاز ماجراست.

مدّتی مى گذرد. ناگهان در روز 17 فروردين ماه سال 1361 خبر دستگيری قطب زاده به جرم کودتا عليه جمهوری اسلامی و ترور آقای خمينی، دنيا را به حيرت وا مى دارد. اين ديگر جرمی نيست که بشود از آن به آسانی گذشت. اعلام می شود که کودتاگران با دفن مقدار زيادی مواد منفجره در اطراف منزل آيت اللّه خمينی در جماران، قصد توطئه به جان ايشان را داشته اند.

نورالدّين کيانوری (دبير کل حزب تودهء ايران) در اين رابطه می گويد: «ما از قصد توطئهء قطب زاده آگاه شديم. لذا دو نفر از افسران حزب (سرهنگ عطارديان و سرهنگ کبيری) را در ستاد کودتا نفوذ داديم. اخبار را به صورت منظّم به خامنه اى و رفسنجانى می رسانديم. تا درست در حالی که تنها چند ساعت به شروع کودتا مانده بود، قطب زاده را دستگير کرديم.» جالب اينجاست که وزير اطلاعات نه تنها از آن دو افسر (عطارديان و کبيری) تشکّر نمى كند، که بلافاصله هر دوی آنها را اعدام مى كند!

سيد احمد خمينی در زندان به ملاقات قطب زاده می رود و از او می خواهد که استغفار نامه ای که از قبل تنظيم شده را امضاء کرده و از آقای خمينی طلب مغفرت کند. قطب زاده بر می آشوبد و می گويد : کسی که بايد عذر خواهی کند، خود خمينی ست نه من.

بالاخره قطب زاده بر روی صفحهء تلويزيون ظاهر می شود و اعتراف ميکند. اما مهم ترين نکته اين که نامی از آيت اللّه «سيد کاظم شريعتمداری» به ميان می آورد که همين مسأله موجب نابودی اين مرجع تشيع مى گردد. بسياری بر اين باور هستند که آقای خمينی با اين عمل مرجع اعلاء زمان خود را از دور خارج ساخت تا خود به تنهايی در قدرت بماند. فراموش نکنيم که آيت اللّه شريعتمداری در سال 1342 درجهء مرجعيّت را به آقای خمينی اعطاء کرد تا جان او را در برابر حکومت وقت نجات دهد. اما بعدها خود قربانی اين تصميم شد.

اين معما زمانی پيچيده تر مى شود که خاطرات آيت اللّه حسينعلى منتظری را در همين رابطه مى خوانيم : «وقتی که آقای قطب زاده را بازداشت کردند، ما شنيديم که ايشان سوء قصدی راجع به مرحوم امام داشته و در چاهی نزديک محل سکونت ايشان موادی کار گذاشته اند که کشف شده و آقای شريعتمداری هم از اين موضوع اطلاع داشته اند.

روزی آقای احمد آقا در قم به منزل ما آمد و در حالی که آقای حاج سيد هادی نيز حضور داشت، با نحوهء تهديد آميز گفت: امشب قطب زاده در تلويزيون مطالبی را راجع به آقای شريعتمداری می گويد. شما مواظب باشيد حرفی نزنيد و چيزی نگوييد! بعد شب، مصاحبهء آقای قطب زاده از تلويزيون پخش شد و در اين راستا بود که به سراغ آقای شريعتمداری رفتند، و من از صحّت و سقم قضايا بی اطّلاع بوده و هستم. بعداً شنيدم آقای حاج احمد آقا در زندان سراغ قطب زاده رفته و به او گفته است: شما مصلحتاً اين مطالب را بگوييد و اقرار کنيد و بعد امام شما را عفو می کنند. اما بالاخره او را اعدام کردند. و باز بعدها از طريق موثقی شنيدم که جريان ريختن مواد منفجره در چاه نزديک محل سکونت مرحوم امام، به کلّی جعلی ست و واقعيت نداشته است و منظور، فقط پرونده سازی برای مرحوم شريعتمداری بوده است.»

روزنامه های آن روز برای تأکيد بر فساد اخلاقی قطب زاده، نوشتند: قطب زاده در حالی که با معشوقهء فرنگی خود در منزلش بود، دستگير شد.

در واقع اين دختر، نامزد قطب زاده بود. نامش «کرول جروم» ، اهل کشور کانادا و خبرنگار شبکه سی بی سی بود. او بعدها کتابی در مورد قطب زاده نوشت به نام «مردی در آينه». خودش چنين می گويد: «صادق می دانست که به سراغش خواهند آمد. به او گفتم: من و دوستانم تو را از کشور خارج خواهيم کرد. اما او جواب داد: نه. اين انقلاب کابوسی بود که من برای اين ملت رقم زدم. من مقصر هستم. می مانم و با سرنوشتم روبرو می شوم. وقتی که سوار ماشين شد که برود، هرگز نميدانستم که ديگر او را نخواهم ديد. باور نمی کردم که آقای خمينی پسر خود را خواهد کشت.»

مى گويند يكى از كسانى كه در رابطهء با اين كودتا دستگير و زندانى مى شود، شخصى است كه قطب زاده او را پير و مرشد خود مى دانست. حتى اعتقاد داشت كه اين شخص داراى كرامت است و ضمير افراد را مى خواند. گويا ايشان بنا داشته اند با اصول تصوف و طريقت لاهوتى، راه اصلاح دنيا را فراهم سازند. كسى به نگارنده گفت: «شخصى در گروه قطب زاده نفوذ مى كند، اما چون هرگز استاد قطب زاده او را نديده بود تا با قدرت ماورائي خود، به ذاتش پى ببرد، لذا طرح آنها عقيم ماند و همگى قربانى اين دسيسه شدند.» الله اعلم !

محمد محمدى رى شهرى (اولين وزير اطلاعات جمهورى اسلامى) در اين باره ميگويد : قطب زاده براى كودتا يك سال و نيم فعاليت كرده بود و پس از دستگيرى اعلام كرده كه «آماده ام حرف هايم را در مصاحبهء تلويزيونى بگويم اما به شرط اينكه مرا فوراً يا اعدام كنيد يا عفوم كنيد.»

قطب زاده فوراً اعدام يا عفو نشد. او پنج ماه در زندان اوين (به زندانبانی اسداللّه لاجوردی) روز های پر محنتی را سپری کرد. دادگاه او در مرداد همان سال تشکيل شد و بعد از 20 روز محاکمه، سرانجام در سحرگاه روز بيست و چهارم شهريور ماه سال 1361 به جوخهء اعدام سپرده شد.

گروهی بر اين باورند که او هرگز اعدام نشد. بلکه جايی در همين نزديکی مخفی شده. به هر روى كتاب فرزند خوش قد و بالاى انقلاب اسلامى اين گونه بسته شد و باز يك انقلاب ديگر، يك فرزند ديگر را طعمهء خويش ساخت. داستان صادق قطب زاده يکی از معما های چند دههء اخير به شمار می رود. گروهی او را به سان فرشته ای پاک و منزّه مى دانند و گروه ديگر او را ابليسی تمام عيار می شمرند. او هر چه که بود، قسمتی انکار نشدنی از تاريخ معاصر ما بود.

ميرزا جهانگيرخان صور اسرافيل
تهران – چهارشنبه ۲۴ شهریور ۱۳۸۸ خورشيدى

از استاد شجريان در برابر كودتاگران حمايت كنيم

سپتامبر 11, 2009

يك ميليون نسخه از آلبوم «رندان مست» را بخريم تا از استاد شجريان در برابر كودتاگران حمايت كنيم

ميرزا جهانگير خان صور اسرافيل

اگر ملك الشعرای بهار زنده بود، چنين می سرود

سپتامبر 11, 2009

کار ایران با خداست

با ولی امر سخن گفتن ز آزادی خطاست
کار ایران با خداست
مذهب آخوند لامذهب ز مذهبها جداست
کار ایران با خداست

بيت مست و شیخ مست و شحنه مست و میر مست
مملکت رفته ز دست
هر دم از دستان مستان فتنه و غوغا بپاست
کار ایران با خداست

هر دم از دریای استبداد آید بر فراز
موجهای جانگداز
زین تلاطم کشتی ملت به گرداب بلاست
کار ایران با خداست

مملکت کشتی، حوادث بحر و، استبداد بس
جنبش خاشاك و خس
کار پاس کشتی و کشتی نشین با ناخداست
کار ایران با خداست

سيدعلی خود را مسلمان خواند و سازد تباه
خون جمعی بی گناه
ای مسلمانان در اسلام این ستم ها کی رواست؟
کار ایران با خداست

رهبر ما گر عدالت را نخواهد باک نیست
زان که طینت پاک نیست
دیدهء خفاش از خورشید در رنج و عناست
کار ایران با خداست

باش تا آگه کند رهبر از این نابخردی
انتقام ایزدی
انتقام ایزدی برق است و نابخرد گیاست
کار ایران با خداست

آن جنايت های كهريزك بحق رسوا بشد
مشت رهبر وا بشد
روز دیگر بيت ظلمش سرحد ملک فناست
کار ایران با خداست

باش تا حمله كنيم چارراه آذربایجان
ما دليران جوان
سيدعلی خامنه دانی كه جايش در كجاست ؟
کار ایران با خداست

باش تا بیرون كنيم ديكتاتور خونخوار را
با لگد انصار را
وآن بسيج اهرمن مستوجب خشم و جزاست
کار ایران با خداست

باش تا در ملك ما ايام حق گردد پدید
نام حق گردد پدید
تا ببینیم آن که سر ز احکام حق پیچد کجاست
کار ایران با خداست

خاک ایران، بوم و برزن از تمدن خورد آب
جز بسيجی خراب
هر چه هست از قامت رعنای سهراب و نداست
کار ایران با خداست

ميرزا جهانگير خان صور اسرافيل

تهران – جمعه ۲۰ شهریور ماه ۱۳۸۸ خورشيدی

آيا خلافت حجة الاسلام علی خامنه ای رو به زوال است ؟

سپتامبر 8, 2009

زمان : جمعه 29 خرداد 1388 ، مكان : دانشگاه تهران، محل برگزاری نماز جمعهء تهران.
حجة الاسلام خامنه ای امامت نماز جمعه را بر عهده گرفته. پـيشتر، از پيروزی احمدی نژاد در انتخابات حمايت كرده است (كه مطابق قوانين جاری جمهوری اسلامی، اين عمل خلاف قانون مي باشد). خامنه ای از حمله به معترضين و جانبداری يكطرفه از دولت كودتا، مضايقه نمی كند.
در ميانهء سخرانی به گريه مي افتد و از «تن ناقص» و «ذره آبرو»يش مايه می گذارد. در نقطهء اوج، فصل الخطابش را صادر می كند : «من از همه ميخواهم به اين روش خاتمه بدهند. اين روش، روش درستی نيست. اگر خاتمه ندهند، آنوقت مسئوليت تبعات آن، هرج و مرج آن،به عهده آنهاست».
آگاهان و مفسران، اين روز را روز مرگ سياسی خامنه ای قلمداد می كنند. او ديگر برگی در دست ندارد بجز ابزار خشونت. بعد از 20 سال رهبری در نظام جمهوری اسلامی، حجة الاسلام خامنه ای آماتوری ترين و خامدست ترين نطق عمر سياسيش را ايراد مي كند. كه به نظر مي رسد همين نطق، طومار خلافتش را در هم خواهد پيچيد.

فردای نماز جمعه، ميليون ها نفر در سراسر كشور به خيابان ها مي آيند. شهردار تهران، شمار معترضين را بيش از سه و نيم ميليون نفر تخمين می زند. ميرحسين موسوی، بر بام يك اتومبيل، بوسيلهء يك بلندگوی سبزی فروشی، موج خروشان جمعيت را خطاب قرار می دهد.
تا اينجا همه چيز به ظاهر عادی ست و همه راضی به نظر مي رسند. اما درست زمانی مشكل بروز می كند كه بيت رهبری، تحمل از كف می دهد و از نيروهای شبه نظامی بسيج می خواهد كه بر اجتماع مسالمت آميز مردم، آتش بگشايد. ده ها جوان وطن به خون خود می غلتند. ولي در اين بين هيچ صحنه ای بقدر مرگ دختر دانشجوی فلسفه «ندا صالحی آقاسلطان» قلب مردم جهان را بدرد نياورد.
از فردای آن روز شعار «مرگ بر خامنه ای» در كشور طنين انداز می شود. برای نخستين بار كاريكاتورهای حجة الاسلام خامنه ای با ظاهری خون آلود در همهء رسانه ها منتشر می شود. نيروهای وفادار نظام، صريحاً به رهبر حمله می كنند. كسی فصل الخطاب رهبر را جدی نمی گيرد. خامنه ای آماج شديدترين انتقادات بين المللی می گردد و …


اما براستی چرا ؟ دليل اين انتحار سياسي چه بود ؟ چرا مقام رهبری تمام داشته های خود را در اين بازی قمار كرد ؟
شايد برای بقدرت رساندن رئيس جمهور دردانه اش كه بعداً «حكم حكومتی» او در مورد معاون اولی اسفنديار رحيم مشائی را به سطل زباله انداخت.
و يا شايد براي از دور خارج كردن رقبای پسرش براي احراز مقام رهبری (بويژه علی اكبر هاشمی رفسنجانی).
علت هر چه كه بود، به نظر می رسد كه حجة الاسلام والمسلمين سيد علی خامنه ای، روزهای كابوسواری را در پيش رو دارد. حتی تعطيلی شكنجه گاه كـهــريــزك و «جنايت» خواندن آن به منظور هديه دادن به مردم و دلجوئی از آنها نيز دل مردم ايران را با مقام معظم رهبری صاف نكرد.

ميرزا جهانگيرخان صور اسرافيل
تهران – هجده شهريورماه 1388 خورشيدی

علی اکبر دهخدا در سوگ جهانگیرخان صوراسرافیل

سپتامبر 7, 2009

یاد آر ز شمع مرده یار آر

.

ای مرغ سحر، چو این شب تار- بگذاشت ز سر سیاهکاری

وز نفحه روح بخش اسحار – رفت از سر خفتگان خماری

بگشود گره ز زلف زر تار – محبوبه نیلگون عماری

یزدان به کمال شد پدیدار- واهریمن زشتخو حصاری

یاد آر ز شمع مرده، یاد آر

.

ای مونس یوسف اندر این بند- تعبیر عیان چو شد تو را خواب

دل پر ز شعف، لب از شکر خند- محسود عدو به کام اصحاب

رفتی بر یار خویش و پیوند- آزاد تر از نسیم و مهتاب

زان کو همه شام با تو یک چند- در آرزوی وصال احباب

اختر به سحر شمرده یاد آر

.

چون باغ شود دوباره خرم- ای بلبل مستمند مسکین

وز سنبل و سوری و سپرغم- آفاق نگارخانه ی چین

گل سرخ و به رخ عرق ز شبنم- تو داده ز کف قرار و تمکین

زان نوگل پیش رس که در غم- ناداده به نار شوق تسکین

از سردی دی، فسرده یاد آر

.

ای همره تیه پور عمران- بگذشت چو این سنین معدود

وان شاهد نغز بزم عرفان- بنمود چو وعد خویش مشهود

وز مذبح زر چو شد به کیوان- هر صبح شميم عنبر و عود

زان كو به گناه قوم نادان- در حسرت روي ارض موعود

برباديه جان سپرده ،يادآر

.

چون گشت زنو زمانه آباد -ای کودك دوره طلايي

وز طاعت بندگان خود شاد- بگرفت ز سر خدا ،خدايي

نه رسم ارم ،نه اسم شداد – گل بست زبان ژاژخايي

زان كس كه ز نوك تيغ جلاد- ماخوذ بجرم حق ستايي

تسنيم وصال خورده ،يادآر

علی اکبر دهخدا